Adolf Hitler arriving at the fourth Nazi Party Congress.

آدولف هیتلر:۱۹۳۰-۱۹۲۴

هیتلر پس از آزادی از زندان به مدت بیش از سه سال بر روی موارد زیر متمرکز بود:

  • قانونی‌کردن و ایجاد وحدت دوباره‌ی حزب نازی تحت کنترل خود
  • لغو منع قانونی فعالیت‌های سیاسی‌ خود، از جمله سخنرانی در عموم
  • سازماندهی دوباره‌ی واحدهای شبه‌نظامی که به شدت تابع رهبری سیاسی حزب نازی بودند

از جمله تشکیلات شبه‌نظامی جدید که در سال ۱۹۲۵ ظهور کرد، نیرویی بود که اصطلاحا اسکادران‌های حفاظتی یا «اس‌اس» نامیده می‌شد. این نیروی حفاظتی، نسخه‌ای جدید از اشتوس‌تروپ «نیروی تلاطم» بود که پیش از سال ۱۹۲۳ سازماندهی شده بود. اعضای این گروه، وظیفه تامین امنیت شخصی هیتلر و دیگر رهبران نازی را بر عهده داشتند. همچنین برای اطمینان از وفاداری به هیتلر، سلسله‌ مراتب شاخه‌های منطقه‌ای حزب نازی مجددا سازماندهی شدند. این فرایند از طریق افراد نزدیک به رهبران حزب نازی و ایجاد یک سازمان سیاسی مرکزی در رایش به رهبری «گرگور اشتراسر» انجام شد.

راهبرد سیاسی حزب نازی

رهبران نازی همچنین راهبرد سیاسی حزب را به گونه‌ای چشمگیر تغییر دادند. پیش از سال ۱۹۲۳، عملکرد سیاسی نازی‌ها شامل سه اصل بود:

  • عدم شرکت در انتخابات ملی و محلی
  • مشارکت با سیاستمداران راست محافظه‌کار غیرنازی و تشکیلات نظامی غیرنازی
  • سرنگون‌کردن جمهوری وایمار با اعمال زور

نازی‌ها پس از تجدید سازماندهی صفوف «حزب کارگران ناسیونال سوسیالیست آلمان» که در پایان ۱۹۲۵ بیش از ۲۷هزار و صد عضو داشت، تصمیم به دنبال کردن اصول زیر گرفتند:

  • مشارکت در انتخابات‌ها
  • فرمان‌برداری مطلق تشکیلات شبه‌نظامی از رهبری سیاسی
  • برنامه‌های اطلاع‌رسانی با هدف‌گیری رای‌اولی‌ها و همچنین رای‌دهندگانی که احزاب سیاسی در قدرت، نتوانسته‌بودند به شکایاتشان رسیدگی کنند.
  • تلاش برای غلبه بر شکاف‌های سیاسی، منطقه‌ای، مذهبی، اجتماعی و طبقاتی در جامعه‌ی آلمان، از جمله: کاتولیک در مقابل لوتری، پروس در مقابل اهالی بایرن (باواریا)، نیروی کار در مقابل مدیریت، سالخورد‌گان در مقابل جوانان، مردان در برابر زنان، کارگران مزدی در مقابل متخصصان، ملی‌گرایان در مقابل سوسیالیست‌ها

در این میان سخنگوهای حزب نازی, با گروه‌هایی از رای‌دهندگان بالقوه در مورد بیم‌ها و امیدهای آنان گفت‌وگو می‌کردند. سخنگوهای نازی در خلال این گفت‌وگوها موضوعاتی را عنوان کردند که هدف آن برقراری آشتی میان طرفین این مناقشه‌های سنتی فوق‌الذکر و همچنین ایجاد ترس از موارد زیر بود:

  • دفاع ملی و حق حاکمیت ناکافی
  • کمونیسم
  • اسارت پدید آمده از شرایط معاهده ورسای، به خاطر نفوذ، کنترل و سرکوب سیاسی و فرهنگی خارجی‌ها
  • افت اقتصادی و ناامنی شغلی
  • فساد فزاینده‌ی اخلاقی در جامعه‌ی آلمان که ادعا می‌شد ناشی از تاثیرات یهودیان و دیگر انترناسیونالیست‌هاییست که به کمک ابزارهای دموکراسی و ضعف و عدم اعتماد به نفس آلمانی‌ها به وجود آمده است.

نازی‌ها با وعده‌ی نوسازی ملی، آینده‌ای را ترویج می‌کردند که مطابق آن:

  • با خروج از معاهده ورسای، قدرت و غرور آلمان را باز خواهند یافت.
  • اقتصادی خودکفا و موفق ایجاد خواهند کرد که استخدام کامل بر مبنای استعداد و میهن‌پرستی در آن تضمین شده است.
  • خیابان‌ها و همچنین رسانه‌های جمعی-مردمی آلمان را از فعالیت‌های جنایتکارانه، رفتارهای غیراجتماعی و اظهاراتی که غیراخلاقی می‌دانستند پاکسازی خواهند کرد.
  • تهدیدهای مارکسیستی (کمونیستی-سوسیالیستی) علیه سیاست و فرهنگ آلمان را از بین خواهند برد.
  • تاثیرات (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، عقلانی و ژنتیکی) خارجی و یهودی که مدعی بودند جامعه‌ی آلمان را تضعیف کرده است، حذف خواهند کرد.

سخنگوهای حزب نازی از افسانه‌ی «خنجر از پشت» که توسط رهبران نظامی آلمان در پایان جنگ جهانی اول ابداع شده بود استفاده می‌کردند تا از مسئولیت ادامه دادن جنگی که به دلیل نداشتن منابع نتوانسته بودند در آن پیروز شوند شانه خالی‌کنند . افسانه‌ی «خنجر از پشت»، نمایشی از تاثیرات منفی و خراب‌کاری‌های حساب شده در پشت جبهه و خیانت به آلمان در میدان جنگ بود، که منجر به فجایعی همچون معاهده ورسای و به وجود آمدن جمهوری وایمار گردید.

تصورات هیتلر درباره‌ی تاریخ بشر برگرفته از ایده‌ی داروینیسم اجتماعی بود؛ یک مبارزه‌ی بیولوژیکی مبتنی‌ بر غریزه بین «نژادها» به جهت بقا و تولیدمثل، فتح سرزمینی که در آن نسل‌های آینده خواهند زیست و البته «پاکسازی» فرهنگی و ژنتیکی دیگر «نژادها»یی که به طور فزاینده‌ای در حال گسترش بودند. این تصورات هیتلر را واداشت تا از ابتکارهایی در سیاست خارجی حمایت کند که برای راست افراطی آلمان تا حدودی غیرعادی بودند؛ مثلا ائتلاف در آینده با بریتانیای کبیر و ایتالیا. البته به خاطر اصرار بریتانیا برای محدود کردن توسعه‌ی نیروی دریایی آلمان و همچنین تبعیض‌های ایتالیا علیه جمعیت آلمانی منطقه‌ی «تیرول جنوبی»، این حمایت‌ها در محافل راست‌گرای ناسیونالیست آلمان بسیار مناقشه‌برانگیز بود. هیتلر به دلیل واکنش‌های منفی رای‌دهندگان بالقوه و متحدان سیاسی، هرگز «دومین کتاب» خود را منتشر نکرد. این کتاب در حقیقت بیانیه‌ای در مورد سیاست خارجی آلمان بود که در تابستان ۱۹۲۸ به نگارش درآمده بود.

انتخابات پارلمانی ۱۹۲۸

نازی‌ها در انتخابات پارلمانی ملی سال ۱۹۲۸، راهبرد جدید خود را به آزمایش گذاشتند؛ به این ترتیب که برای بهبود چشم‌اندازهای خود، جهت ارعاب شدید رای‌دهندگان به ویژه در جناح چپ سیاسی، از تشکیلات شبه‌نظامی استفاده کردند. با این که تشکل‌های نازی عامل شروع بسیاری از خشونت‌ها با انگیزه‌ی سیاسی بودند، اما سخنگویان حزب، وقوع این خشونت‌ها را به خاطر تحریک‌های جناح چپ و یهودیان در مقابل احساس «صادقانه‌ی» میهن‌پرستی نازی‌ها معرفی می‌کردند. علی‌رغم تبلیغات و خشونت مداوم، حزب نازی میزان مایوس‌کننده‌ای ۲.۶ درصد رای را به دست آورد. در آن سال، آلمان تحت نظارت ائتلاف وایمار، (سوسیال دموکرات‌‌ها، حزب مرکزی آلمان، حزب خلق و حزب دموکرات آلمان)  سالی به نسبت مرفه را تجربه می‌کرد.  با این وجود، برخی از تصمیم‌هایی که نازی‌ها اتخاذ کردند، مشروعیت و احترامی را که پیش‌تر نداشتند، برای آنان به همراه داشت. از جمله‌ی این تصمیمات بدین شرح بود: کنار گذاشتن اقدام برای کودتا به جهت شرکت در رقابت‌های انتخاباتی و همچنین همکاری گاه‌وبی‌گاه با نیروهای محافظه‌کار ملی‌گرا در موضوعاتی چون مخالفت با «طرح یانگ» در سال ۱۹۲۹، طرحی که بانک‌داران بین‌المللی را برای بازاندیشی در بدهی جبران خسارت آلمان به پرداخت‌های قابل کنترل‌تر ملزم می‌کرد.

انتخابات پارلمانی ۱۹۳۰

با شروع رکود بزرگ در نیمه‌ی نخست سال ۱۹۳۰، تحریک‌هایی که نازی‌ها انجام می‌دادند، تاثیرات فزاینده‌ای در میان آلمانی‌ها گذاشت. با سقوط دولت ائتلافی وایمار در ۲۷ مارس، سه عضو غیرسوسیالیست این ائتلاف در پاسخ به پایگاه‌های سیاسی خود و تحت لوای رهبری «هاینریش برونینگ»، سیاستمدار حزب مرکزِی آلمان، رییس‌جمهور هیندنبرگ را متقاعد کردند تا با استناد به ماده‌ی ۴۸ قانون اساسی، انتخابات اضطراری پارلمانی در کشور برگزار کند. دولت برونینگ به واسطه این گام امیدوار بود تا اکثریت حاکم را ایجاد کند و در ادامه، این اکثریت، نخست سوسیال‌دموکرات‌ها را حذف کرده و سپس با تجدیدنظر در قانون اساسی وایمار، شرایطی اقتدارگرایانه‌تری فراهم آورد که مطابق آن احزاب چپ سیاسی به طور دائمی از مشارکت واقعی در حکومت محروم شوند.

نازی‌ها با احساس دستیابی به یک فرصت بی‌نظیر، با اشتیاق تمام وارد کارزار انتخابات شدند. آنان در تصور عموم، به سیاست‌های وایمار که مطابق ادعای ایشان، منشاء افزایش بن‌بست سیاسی، بدبختی اقتصادی و زوال اخلاقی آلمانی‌ها در تمامی طیف‌های سیاسی بود، آلوده نبودند. فناوری‌های مدرن (از جمله مسافرت هوایی، رادیو، تجمعات انبوه با تکنولوژی زنگ و سوت و البته مشارکت عمیق جوانان کشور) باعث تقویت کارزار انتخاباتی نازی‌ها گردید. هیتلر شخصا با پیام بازسازی ملی برای ملتی كه خود را به شدت در بحران‌های وجودی و كشنده‌ی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی/اخلاقی می‌بیند، به عنوان نخستین سیاستمدار آلمانی، از سفرهای هوایی برای کارزارهای سیاسی و سخنرانی در سراسر کشور استفاده کرد

حزب نازی در انتخابات ۱۴ سپتامبر۱۹۳۰، ۱۸.۳ درصد از آرا را به خود اختصاص داد. این تعداد رای نیز به خاطر حضور رای‌اولی‌ها، بیکاران و افرادی که احزاب طبقه متوسط را ترک کرده بودند به دست آمد.

Thank you for supporting our work

We would like to thank Crown Family Philanthropies, Abe and Ida Cooper Foundation, the Claims Conference, EVZ, and BMF for supporting the ongoing work to create content and resources for the Holocaust Encyclopedia. View the list of all donors.

واژه‌نامه