آدولف هیتلر: ۱۹۳۳-۱۹۳۰
پایان حکومت پارلمانی
صدراعظم «هاینریش برونینگ»، رهبر حزب مرکزی آلمان و حزب متحد آن، حزب خلق باواریا که تقریبا ۱۵ درصد آراء را به خود اختصاص داده بود، به دنبال تشکیل ائتلافی بودند که بتواند قوانین در «رایشستاگ» (پارلمان) را از طریق ائتلاف احزاب منشعب شده (۱۲٪ آراء)، از جمله شرکای سابق برونینگ در ائتلاف و همچنین حزب ملیگرای محافظهکار خلق آلمان (۷٪ آراء) به تصویب برساند. طی سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲ ، تعداد رأی دهندگان، با برگزاری هر انتخابات محلی و ملی کاهش مییافت. در زمان صدراعظم «فرانتس فون پاپن» (ژوئن تا اکتبر ۱۹۳۲) و همچنین ژنرال «کورت فون شلایشر» (از اکتبر ۱۹۳۲ تا ژانویه ۱۹۳۳)، کمتر از ۱۰درصد از رایدهندگان از دولت حمایت میکردند. عواملی همچون ضعف انتخاباتی، امتناع از همکاری با سوسیال-دموکراتها و البته توهم در مورد اینکه میتوان نازیها را رام کرد، باعث گردید تا برونینگ، فون پاپن و فون شلایشر با فرمانهای اضطراری ریاستجمهوری، بر کشور حکومت کنند و عملا با موافقت پارلمان به فعالیتهای دولت پایان دهند.
رشد حزب نازی و تشکیلات آن
انتخاباتهای پیاپی طی سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳، باعث افزایش عضویت در حزب کارگران ناسیونال-سوسیالیست آلمان گردید؛ تعداد اعضای این حزب در سپتامبر ۱۹۳۰ به ۱۲۹.۵۶۳ و در تابستان ۱۹۳۲ به ۴۵۰هزار نفر رسید. اسآ نیز که در ژانویه ۱۹۳۱ کمتر از ۷۷هزار نفر عضو داشت، تعداد اعضای خود را تا پایان سال ۱۹۳۱ به ۲۶۰هزار نفر و در سال ۱۹۳۲ به بیش از ۴۰۰هزار نفر افزایش داد. هنگامی که «هاینریش هیملر» در ژانویهی ۱۹۲۹ فرماندهی نیروی «اساس رایشسفورر» را بر عهده گرفت، تعداد آن کمتر از ۳۰۰ نفر بود، اما چهار سال بعد، شمار اعضای اساس به ۵۲ هزار نفر افزایش یافت. افزایش وابستگی احزاب سیاسی به تشکلهای شبهنظامی برای محافظت از رهبران و برنامههای خود در کارزارهای انتخاباتی، باعث خشونتهای خیابانی و تلفات ناشی از آن گردید. استراتژی نازیها، به منظور ترساندن یا منحرف کردن رقبای سیاسی, تحریک به خشونت را تشویق میکرد و به هیتلر این امکان را میداد که با اظهار بیاطلاعی، ادعا کند که قدرت را از راههای قانونی دنبال کرده و خشونت را به گردن مخالفان نازیها و یا شرایط بحرانیی که به دلیل ضعف و فساد دموکراسی وایمار پدید آمده بود، بیندازد. اگرچه خشونتها، اغلب با تحریکهای تشکیلات نازیها برانگیخته میشد، اما شبهنظامیان، کمونیستها، سوسیال-دموکراتها و ناسیونالیستهای آلمان نیز مقابله به مثل میکردند.
جذبهی شخصی هیتلر و شیوههای مدرن انتخاباتی
هیچیک از دیگر رهبران احزاب سیاسی، توانایی رقابت با کاریزما و جذبهی شخصی هیتلر در خطابه برای جمعیت مردم، گروههای کوچک و افراد و اشخاص حقیقی را نداشتند. همینطور توانایی استفاده از شیوههای جذاب مدرن انتخاباتیی که نازیها از آن بهره میبردند را نداشتند. شیوههایی از قبیل:
- تحقیق نظرسنجی برای شناسایی بیمها و امیدهای رایدهندگان بالقوه و استفاده از همان بیم و امیدها در سخنرانیهای مهم
- حملونقل هوایی برای جابهجایی سریع هیتلر و دیگر سخنرانان نازی در سراسر کشور، در طول انتخابات
- تجمعات عظیم و با دقت برنامهریزیشده در سراسر کشور، برای رساندن پیام به فراتر از مرزهایی سنتی طبقات اجتماعی، تحصیلات، منطقه، درآمد، دین، سن و جنسیت
هیتلر علاوه بر دو انتخابات سراسری پارلمان در ماههای ژوئیه و نوامبر ۱۹۳۲، در آوریل ۱۹۳۲ نیز در برابر ژنرال ۵ ستاره، «پاول فون هیندنبرگ»، رییسجمهور وقت، برای مقام ریاستجمهوری رقابت کرد. او با وجود شکست خوردن در این انتخابات، توانست ۳۶.۸ درصد آراء را به خود اختصاص دهد.
حکمرانی با فرمانهای اضطراری
توطئههای حلقهی داخلی مشاوران رییسجمهور هیندنبرگ و همچنین ناکامی در حکمرانی در شرایط تشدید رکود اقتصادی، باعث سرنگونی دولت برونینگ در ۳۰ مه ۱۹۳۲ شد. هیندنبرگ دو روز بعد، «فرانتس فون پاپن» را به عنوان صدراعظم منصوب کرد. فون پاپن سیاستمداری بود که از حزب مرکزی آلمان جدا شده و روابط نزدیکی با حزب ناسیونالیست خلق آلمان داشت. او از هیتلر وعده گرفت که در ازای لغو ممنوعیتهای اخیر برای «اسآ» و «اساس»، با دولت وی مدارا کند. با وجود ابراز تاسف، فون پاپن از تسریع خشونتهای خیابانی در روز ۲۰ ژوئیه جهت سرنگونی دولت منتخب دموکراتیک پروس با فرمان اضطراری استفاده کرد و آن را با دولتی غیرمنتخب جایگزین نمود. این کار تبدیل به الگویی برای هیتلر شد؛ هشت ماه بعد، او برای از بین بردن خودمختاری دولتهای ایالتی، از همین روش استفاده كرد.
هیتلر و انتخابات ۳۱ ژوئیه ۱۹۳۲
هیتلر توانست بر آن دسته از مسائل شخصی، سیاسی و حقوقی که رهبری او را در حزب نازی و قابلیت وی را به عنوان رهبر آلمان در سالهای ۱۹۳۰-۱۹۳۲ تهدید میکرد، فائق آید. وزارت داخلهی ایالت «براونشوایگ» که از بهار ۱۹۳۱ در اختیار نازیها بود، در روز ۲۵ فوریه ۱۹۳۲، هیتلر را به عنوان مشاور دولت ایالتی منصوب کرد. این امر به طور خودکار, شهروندی آلمان را که او برای نامزدی ریاستجمهوری به آن نیاز داشت، به هیتلر اعطا نمود.
هیتلر در آوریل ۱۹۳۱ با یاری «ارنست روم»، فرماندهی اسآ، «ژوزف (یوزف) گوبلز»، فرماندهی ارشد حزب در برلن و رییس تبلیغات حزب نازی و همچنین با کمک نیروهای اساس برلن، از شورش نیروهای «اسآ» در برلن و پروس شرقی تحت فرماندهی «والتر اشتنس»، معاون فرماندهی کلِ «اسآ» جان سالم به در برد. او همچنین بر شورشی درون حزب نازی به رهبری «اوتو اشتراسر» نیز غلبه کرد. اشتراسر در دو مورد، یکی پس از سال ۱۹۲۹ برای یافتن متحدان بورژوا-محافظهکار و بار دیگر در ۱۹۳۰ در مورد اهداف و متحدان سیاست خارجی نازی، با پیشوا مخالفت کرده بود. هیتلر از یک سو با شایعات مداوم دربارهی تبار یهودی خود و از سوی دیگر، با رسوایی شایعات بیاساس در مورد آزار جنسی خواهرزادهاش، «آنگلا رابال»، معروف به «گِلی» که در روز ۱۲ سپتامبر ۱۹۳۱ در خانهی هیتلر خودکشی کرده بود درگیر بود .
انتخابات ۳۱ ژوئیهی۱۹۳۲، یک پیروزی فوقالعاده برای هیتلر به حساب میآمد. حزب نازی، ۳۷.۳ درصد آراء را به خود اختصاص داد و به بزرگترین حزب در تاریخ آلمان تبدیل شد. در شرایطی که رکود اقتصادی ناشی از فروپاشی سیستم بانکی آلمان در سال ۱۹۳۱ عمیقتر شده بود، رایدهندگان از سوسیالدموکراتها فاصله گرفتند و کمونیستها توانستند،۱۴.۳ درصد از آراء را به خود اختصاص دهند. این امر، باعث شد که از نظر ریاضی، عملکرد دولت از طریق پارلمان بدون توافق با سوسیالیستها یا نازیها غیرممکن شود. نتایج انتخابات، رد کردن پیشنهاد معاونت صدراعظم توسط هیتلر و امتناع فون هیندنبرگ برای انتصاب رهبر نازیها به به عنوان صدراعظم، توهمات فون پاپن را مبنی بر تشکیل اکثریت حاکم از بین برد.در نهایت عواملی همچون ناتوانی در حکومت، روند روزافزون فروپاشی اقتصادی و انزوای سیاسی و رای عدم اعتماد پارلمان (با حمایت نازیها و کمونیستها) در سپتامبر ۱۹۳۲، فون پاپن را به انحلال «رایشستاگ» و برگزاری انتخاباتی تازه در تاریخ ۶ نوامبر مجبور کرد.
هیتلر و انتخابات ۶ نوامبر۱۹۳۲
نتایج انتخابات ۶ نوامبر یک شکست سیاسی و مالی برای هیتلر و حزب نازی به شمار میرفت. سهم آراء نازیها به ۳۳.۱ درصد کاهش یافت. اکثر این رایدهندگان پشیمان، به کمونیستها (با ۱۶.۹ درصد آراء) و حزب ملی خلق آلمان (با ۸.۳ درصد آراء) رای داده بودند. بدتر از همه، امتناع مداوم هیندنبرگ از انتصاب هیتلر به سمت صدراعظم و ورشکستگی مالی حزب نازی، احساس اجتنابناپذیر به قدرت رسیدن هیتلر را کمرنگ کرد، هدفی که او از سال ۱۹۳۰ به دنبالش بود. این امر نمایانگر این بود که حزب نازی از نظر کسب آراء به نقطهی اوج خود رسیده است.
هنگامی که ژنرال سابق «کورت فون شلایشر» به عنوان یکی از مشاوران هیندنبرگ، طرح تجزیهی حزب نازی را مطرح کرد، هیندنبرگ نیز موافقت کرده و فون پاپن را در ۱۷ نوامبر عزل کرد. طرح فون شلایشر شامل تطمیع شاخهی چپگرا و کارگری حزب نازی تحت رهبری «گرگور اشتراسر»، رهبر تشکیلات سیاسی حزب و تبدیل آن به یک دولت غیرحزبی «متخصص» با صدارت اعظم خود فون شلایشر میشد. این قهقرای سیاسی، رهبری نازی را در بحرانی جدی قرار داد؛ تا جایی که هیتلر شخصا طی هفتههای پایانی سال ۱۹۳۲ از خودکشی صحبت کرده بود.
فون پاپن و متحدان ملیگرای آلمانیاش در حلقهی اطرافیان هیندنبورگ که از تلاشهای فون شلایشر برای جایگزینی او ناراضی بودند، شکست نازیها را فرصتی برای برکناری فون شلایشر و بازپسگیری قدرت با اتکا بر کاهش محبوبیت نازیها میدانستند. فون پاپن به اندازهای به قدرت محافظهکاران و ناسیونالیستهای آلمانی برای مهار نازیها اطمینان داشت که آماده بود در یک ائتلاف نازی-ناسیونالیستی صدارت اعظم را به هیتلر پیشنهاد دهد.
انتصاب هیتلر به عنوان صدراعظم آلمان
در ژانویهی ۱۹۳۳، نمایندگان پاپن و هیتلر بر سر تشکیل دولتی جدید با هیتلر به عنوان صدراعظم، فون پاپن به عنوان معاون صدراعظم و ویلهلم فریک، رهبر نازیها به عنوان وزیر کشور توافق کردند. پستهای باقیماندهی کابینه نیز به سیاستمداران حزب ناسیونالیست خلق آلمان و یا «کارشناسان» غیروابسته اختصاص یافت. اگرچه هیندنبرگ با بیرغبتی از این راه حل استقبال کرد، اما استدلال فون پاپن مبنی بر اینکه آلمان دیگر گزینهی جایگزینی ندارد، او را وادار کرد تا در ۳۰ ژانویه۱۹۳۳، هیتلر را به عنوان صدراعظم منصوب و جنازهی دموکراسی پارلمانی را به طور رسمی دفن کند؛ جنازهای که روح و جوهر آن به واقع ۳۰ ماه پیشتر مرده بود.