تصرفات ارضی نازی‌ها

سربازان آلمانی در ۱۲ مارس ۱۹۳۸ وارد اتریش شدند و با پشتیبانی اکثریت مردم اتریش، روز بعد این کشور ضمیمه‌ی آلمان شد ( این رویداد به نام آنشلوس یا اتصال معروف شد).  رهبران نازی، خیلی زود قوانین یهودستیزانه را علیه ۱۹۲،۰۰۰ یهودی اتریشی اعمال کردند. ده‌ها هزار یهودی اتریشی برای درخواست ویزای مهاجرتی برای ورود به ایالات متحده، پشت سفارت آمریکا در وین به صف ایستادند.

بنا به درخواست فرانسیس پرکینز، وزیر کار آمریکا، رئیس جمهور فرانکلین روزولت سهمیه‌ی مهاجرتی آلمان و اتریش را با هم ادغام کرد  تا به یهودیان اتریش برای مهاجرت شانس بیشتری بدهد. وزارت امور خارجه در این شرایط می‌توانست تا حداکثر ۲۷،۳۷۰ ویزا در سال برای مهاجرانی که در این دو کشور زاده شده بودند صادر کند. تا ۳۰ ژوئن ۱۹۳۸ نزدیک به ۱۴۰،۰۰۰ نفر برای دریافت ویزای مهاجرتی، در لیست سهمیه‌ی آلمان بودند.

روزولت با درک این مسئله که وضعیت یهودیان آلمان به یک نقطه‌ی بحرانی رسیده،  برای  بحث در مورد مشکل پناهندگان, درخواست یک کنفرانس بین‌المللی را کرد. در ژوئیه‌ی ۱۹۳۸، نمایندگانی از ۳۲ کشور در اویان له بن فرانسه با هم ملاقات کردند اما بیشتر آنها از جمله ایالات متحده، از بسط قوانین خود برای پذیرش بیشتر مهاجران سر باز زدند.  حتی در زمان برگزاری کنفرانس، نشریه‌های آمریکایی از شرکت کنندگان کنفرانس به دلیل ناکارآمدی، انتقاد کردند. مجله‌ی تایم در نتیجه‌گیری خود نوشت: «تمام کشور‌های شرکت کننده، با پناهندگان همدردی کردند اما تنها چند کشور، اجازه‌ی ورود آنها را به درون مرزهایشان دادند.» تا ماه سپتامبر، شمارش منتظران در لیست سهمیه‌ی ویزای آلمانی‌ها به ۲۲۰،۰۰۰ نفر صعود کرد. حتی در شرایطی که وزارت امور خارجه حداکثر تعداد ویزاهایی را که در شرایط قوانین موجود هر سال اجازه داشت، می‌توانست صادر کند، درخواست کننده‌های جدید آلمانی و اتریشی باید حداقل نه سال برای ویزای مهاجرتی آمریکا منتظر می‌شدند.

در سپنامبر ۱۹۳۸، هیتلر تهدید کرد که اگر سودتنلند، منطقه‌ی مرزی چکسلواکی که بیشترین جمعیت آلمانی‌ تبارها را داشت تسلیم آلمان نشود،  یک جنگ اروپایی را آغاز خواهد کرد. در ۳۰ -۲۹ سپتامبر ۱۹۳۸، رهبران بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و آلمان در مونیخ آلمان کنفرانسی را برگزار کردند. در این کنفرانس، آنها قبول کردند که در قبال تعهد هیتلر به صلح، به آلمان اجازه دهند که سودتنلند را ضمیمه‌ی خاک خود کند. نخست وزیر بریتانیا، نویل چمبرلین، متقاعد شد که مدارا باعث پیشگیری از جنگ می‌شود و اعلام کرد که این توافق به معنای‌«صلح زمان ماست.» شش ماه بعد، هیتلر «توافق مونیخ» را نقض کرد و ارتش آلمان، استان‌های بوهیمیا و موراویا را در چک اشغال کرد. چکسلواکی دیگر وجود نداشت.

کریستال‌ناخت( شب شیشه‌های شکسته)

عصر روز ۹ و صبح زود روز ۱۰ سپتامبر ۱۹۳۸، رهبران حزب نازی، موجی از خشونت‌های یهودستیزانه را در سرتاسر آلمان و سرزمین‌های تازه الحاق شده، به راه انداختند که به نام کریستال‌ناخت معروف شد. اعضای جوان هیتلر و اس‌ آ (نیروی شبه نظامی حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان) صدها کنیسه را به آتش کشیدند، مغازه هزاران یهودی را غارت کردند و پلیس آلمان نزدیک به ۳۰،۰۰۰ مرد و پسر یهودی را دستگیر و به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاد. اگرچه روزنامه‌های آلمانی گزارش کردند که خشونت‌ها خود جوش بوده و انتقام تلافی‌جویانه مردم، در پاسخ به ترور یک دیپلمات دون پایه‌ی آلمانی توسط یک نوجوان یهودی در پاریس به وقوع پیوسته، دیپلمات‌های آمریکایی در برلن بلافاصله به همکاران خود در واشنگتن دی‌سی گزارش  دادند که این حملات به طور مشخص از پیش برنامه‌ریزی شده بوده است.

حملات کریستال‌ناخت برای هفته‌ها سر تیتر رسانه‌های سراسر کشور در  ایالات متحده بود. رئیس جمهور روزولت در نشست مطبوعاتی خود در ۱۵ نوامبر اظهار داشت که این حمله برای عموم مردم آمریکا بسیار تکان دهنده بوده و اعلام کرد که وی به سفیر آمریکا گفته که به خانه بازگردد. ایالات متحده تنها کشوری بود که به این حرکت دیپلماتیک اقدام کرد و تا پایان جنگ جهانی دوم در ۱۹۴۵ در آلمان سفیری نداشت. روزولت از کنگره نخواست که در ارتباط با سیستم سهمیه که مهاجرت را محدود می‌کرد تجدید نظر کنند. اما وزیر کار، فرانسیس پرکینز او را متقاعد کرد که به حدود ۱۲،۰۰۰ آلمانی که بیشتر آنها یهودی بودند و آنزمان با ویزای مسافرتی به صورت موقت در آمریکا سکونت داشتند، تا مدت نامحدود اجازه بدهد که در کشور بمانند. رئیس جمهور روزولت به خبرنگاران گفت « با اساس معیار‌های انسان منشانه‌، من نمی‌توانم آنها را از اینجا بیرون کنم» 

افزایش مهاجرت

پس از ماجرای کریستال‌ناخت، بحران مهاجرت شدت یافت. بین سال‌های ۱۹۳۹ و ۱۹۴۱ بیش از ۳۰۰،۰۰ آلمانی که بیشتر آنها یهودی بودند در لیست انتظار برای دریافت ویزای مهاجرتی آمریکا ماندند. برای نخستین بار در دوران حکومت نازی‌ها، وزارت امور خارجه حد‌اکثر تعداد ویزای قانونی را بر طبق سهمیه‌ی آلمان صادر کرد. بقیه‌ی کشورهای اروپایی لیست بلندی از درخواست کننده‌های ویزای آمریکا داشتند. برای مثال، مدت انتظار برای کسانی که از رومانیا درخواست ویزا می‌کردند بر طبق سهمیه‌ی پایین (۳۷۷) آن کشور چهل و سه سال بود. اکثریت درخواست کننده‌ها یهودی بودند.

بیشتر مهاجران برای به دست آوردن ویزای مهاجرتی آمریکا و ترک آلمان باید مدارک متفاوتی جمع آوری کرده و برای ترک آنجا، به بندری در اروپا سفر می‌کردند. آنها از فرصتی که  در زمان انتظار داشتند می‌توانستند برای جمع‌آوری مدارک لازم برای دریافت ویزا مثل اوراق هویت، گواهی پلیس، مجوز خروج و ترانزیت، گواهی وضعیت مالی و مدارک دیگر استفاده کنند. این مدارک گران و طبق ترتیبی خاص به دست می‌آمد. بسیاری از این اوراق مثل خود ویزا، تاریخ انقضا داشتند. مهاجران باید بلیط کشتی معتبر داشته و  یک حامی آمریکایی پیدا می کردند که با نشان دادن منابع مالیش تضمین کند که آنها باری بر دوش کشور (هزینه‌ برای دولت)  نخواهند بود. پس از آغاز جنگ جهانی دوم. بسیاری از خطوط مسافری، یا به کلی بسته شدند و یا  شمار کشتی‌هایی را که از اقیانوس می‌گذشت به حداقل رساندند. این باعث شد که پیدا کردن جا در کشتی برای پناهندگی مشکل‌تر و گران‌تر شود.

در فوریه‌ی ۱۹۳۹، سناتور دموکرات نیویورک، رابرت واکنر و  ایدت نورس راجرز، از اعضای کنگره از ماساچوست،  قانونی را به کنگره معرفی کردند تا بر مبنای آن، فرای سهمیه‌ی مهاجرتی،  ۲۰،۰۰۰ کودک آلمانی زیر ۱۴ سال برای ورود به ایالات متحده  پذیرفته شوند. النور روزولت از این لایحه حمایت کرد و این اولین بار بود که وی به عنوان بانوی اول کشور به طور عمومی، بخشی از یک قانون معلق را امضا می‌کرد. با این حال، نظرسنجی‌های عمومی نشان می‌داد که آمریکایی‌ها از این ایده حمایت نمی‌کنند و  استدلال مخالفان این است که این لایحه، باعث می‌شود که منابع و در نهایت امکان کار از کودکان آمریکایی گرفته شود. کنگره به پیشنهاد راجرز-واگنر رای نداد. 

کشتی سنت‌ لوئیس

در ۱۳ ماه مه ۱۹۳۹، کشتی اقیانوس‌ پیمای سنت لوئیس با ۹۳۷ سرنشین،  از هامبورگ آلمان به قصد هاوانا در کوبا حرکت کرد. بیشتر مسافران یهودی بودند و قصد داشتند فقط تا زمانی‌که نوبت دریافت ویزای مهاجرتشان به آمریکا برسد در کوبا بمانند. زمانی که سنت لوییس به هاوانا رسید، مسافران متوجه شدند که گواهی که برای ورود به خشکی خریده‌اند اعتبار ندارد. دولتمردان کوبا، اجازه ندادند که پناهندگان از کشتی خارج شوند و کشتی را مجبور کردند که آبهای کوبا را ترک کند. کشتی سنت لوییس به سمت میامی حرکت کرد. مسافران در عین حال برای مقامات رسمی و عزیزانشان در ایالات متحده  تلگراف‌های دادخواهی فرستادند.

سنت‌ لوئیس، موضوع بسیاری از مقالات، سرمقاله‌ها، کاریکاتور‌ها، و ستون‌‌های یادداشت‌ شد. از آنجا که سهمیه‌ی آلمان قبلأ پر شده بود، برای پذیرش مسافران، یا کنگره باید قانون جدیدی تصویب می‌کرد و یا از سوی روزولت یک فرمان اجرایی صادر می‌شد. در نظرسنجی  ژانویه ی ۱۹۳۹، ۸۳٪ از آمریکایی‌ها با قبول پناهندگان بیشتر از اروپا مخالف کردند و با وجودیکه روزنامه‌ها به طور کلی با مشکل مسافران همدردی کرده و به آن پوشش می‌دادند، تعداد کمی سرمقاله و یا نامه به سردبیر، از پذیرش مسافران سنت لوییس حمایت نشان می‌داد.

پس از آنکه کوبا از دادن اجازه به  مسافران سر باز زد و ایالات متحده (و دیگر کشورهای نیمکره‌ی غربی) پیشنهادی برای قبول مسافران ندادند، کشتی به اروپا بازگشت. کمیته‌ی مشترک توزیع یهودیان آمریکایی (JDC) با همکاری  وزارت امور خارجه، بالاخره چهار کشور بریتانیای کبیر، فرانسه، هلند و بلژیک  را راضی کرد که مسافران را قبول کنند. با این وجود، بسیاری از پناهندگان پس از حمله‌ی آلمان به چند کشور اروپایی در ماه مه ۱۹۴۰، بار دیگر در معرض خطر اشغال نازی‌ها قرار گرفتند وحدود ۲۵۴ نفر از مسافران کشتی سنت لوییس در هولوکاست کشته شدند.

کشتی سنت لویئس، تنها کشتی نبود که در دوران بحران پناهندگان، پناهنده‌های یهودی را در طول اقیانوس اطلس جابه‌جا کرد. بین مارس سال ۱۹۳۸ که اتریش به ضمیمه‌ی آلمان درآمد تا اکتبر ۱۹۴۱ که آلمان مهاجرت را ممنوع کرد، بیشتر از ۱۲۰۰ کشتی نزدیک به ۱۱۱۰۰۰ پناهنده‌ی یهودی را به نیویورک منتقل کرد. زمانی‌که مسافران ویزای آمریکا را به دست‌ می‌آوردند، به عنوان مهاجر جدید در ایالات متحده پذیرفته می‌شدند.

شروع جنگ

در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹، آلمان به لهستان حمله کرد و چند هفته بعد ارتش لهستان را شکست داد.  بریتانیای کبیر و فرانسه در ۳ سپتامبر به آلمان اعلام جنگ کردند و این آغاز جنگ جهانی دوم را رقم زد. بسیاری از آمریکایی‌ها جنگ را پیش‌بینی کرده بودند ولی اکثریت قریب به اتفاق ترجیح می‌دادند که ایالات متحده بی‌طرف بماند و درگیر جنگ نشود. در ۳ سپتامبر، رئیس جمهور روزولت در یک گپ خودمانی به آمریکایی‌هایی که به رادیو گوش می‌دادند اطمینان داد که «این کشور ، یک کشور بی‌طرف خواهد ماند اما من نمی‌توانم از همه‌ی آمریکایی‌ها بخواهم که آنها هم بی‌طرف بمانند.»

در بهار ۱۹۴۰، آلمان نازی، بلژیک، هلند و شمال فرانسه را اشغال کرد. بسیاری از آمریکایی‌ها معتقد بودند که آلمان توسط «ستون پنجم» جاسوسان و خرابکارهایی که از طرف آنها و از درون، این کشورها را تخریب می‌کردند آنها را به این سرعت شکست داده است. در ژانویه‌ی ۱۹۴۰،  ۷۲٪ از آمریکایی‌ها باور داشتند که آلمان ایجاد ستون پنجم در آمریکا را شروع کرده است. روزولت هشدار داد که حتی پناهندگان یهودی می‌توانند  تهدیدی باشند و ممکن است در ازای زندگی عزیزانشان که در اروپا زندانی شده اند، به آلمان نازی کمک کنند. (امروز مورخان به این توافق رسیده‌اند که یهودیان هیج تهدید امنیتی برای ایالات متحده به حساب نمی‌آمدند). اف بی آی به آمریکایی‌ها هشدار داد تا مراقب باشند.

وزارت امور خارجه به اشاره به مسائل امنیت ملی، در سال ۱۹۴۱ محدودیت‌های دیگری برای مهاجرت تعیین کرد. از جمله اعلام کرد که هر پناهنده‌ای که خانواده‌ی نزدیکش هنوز در خاک دشمن است، برای ویزای مهاجرتی آمریکا واجد شرایط نخواهد بود. کنسولگری‌های آمریکا واقع در قلمروهای تحت اشغال نازی‌ها، در ژوئیه‌ی ۱۹۴۱ بسته شدند و ارتباط متقاضیات با دیپلمات‌های آمریکایی که ویزا صادر می‌کردند قطع شد. همزمان، وزارت امور خارجه اعلام کرد که همه‌ی متقاضیان ویزا، باید توسط یک کمیته‌ی اداره‌ی داخلی بررسی ویزا در واشنگتن دی سی تأیید شوند. این تصمیم باعث  افزایش تاخیر در کار پناهندگانی شد که خود را به جنوب فرانسه و یا لیسبون، تنها نقاطی در اروپا  که امکان فرار به آنجا وجود داشت رسانده بودند.

 شبکه‌های نجات

 در حالیکه متقاضیان به دنبال ویزای مهاجرتی ایالات متحده بودند، سازمان‌های امدادرسانی خصوصی مانند انجمن  کمک به مهاجرین یهودی HIAS، خدمات ملی پناهندگان، کمیته امداد اضطراری، JDC، کمیته خدمات دوستانه آمریکا (کواکرز)، کمیته‌ی خدمات مستقل و تعدادی دیگر برای کمک به تعداد بیشتر پناهندگان، شبکه‌های نجات را تشکیل دادند.  آنها پناهندگان را در مورد سیستم مهاجرتی آمریکا هدایت می‌کردند، در مورد اسناد و مدارک لازم توضیح می‌دادند، برای آنها حامیان مالی بالقوه تعیین می‌کردند، بلیط کشتی می‌خریدند، و برای کسانی که آنقدر خوش‌شانس بودند که وارد ایالات متحده شوند، آنها را برای پذیرش آداب امریکایی، پیدا کردن کار و خانه کمک می‌کردند. این سازمان‌ها چه سازمان‌های یهودی و چه غیر یهودی، (هرچند بسیاری از سازمان‌های غیر یهودی از طریق خیرخواهان یهودی تأمین مالی می‌شدند) برای آنها غذا، لباس و کسانی که در اروپا بیمار بودند دارو تهیه می‌کردند. برخی از امدادگران حتی به طور مستقیم در اردوگاه‌های بازداشت فرانسه کار می‌کردند. این سازمان‌های امداد و افرادی که برای آنها کار می کردند، تحت شرایط بسیار سختی مشغول به کار بودند. اغلب، کارشان  همراه با ریسک زیاد همراه بود. برخی از سازمان‌هابه سختی به صورت عمومی و یا خصوصی برای جمع‌اوری کمک مالی و کمک به پناهندگان کار ‌می‌کردند. برخی دیگر، برای آنکه درهای کشور، در برابر ضدیت عمومی نسبت به مهاجرت همچنان باز نگاه داشته شود، در درون سیستم بوروکراسی موجود دولت، فعالیت می‌کردند.

مذاکرات در مورد مداخله

ایالات متحده، طی دو سال نخست جنگ جهانی دوم، از سپتامبر ۱۹۳۹ که آلمان نازی به لهستان حمله کرد، تا دسامبر ۱۹۴۱، زمانی‌که ژاپن به بندر پرل هاربر حمله کرد بی‌طرف ماند. اگرچه اکثریت مردم به مخالفتشان با دخالت در جنگ ادامه می‌دادند، اما روزولت و کنگره به شکل فزاینده‌ای شروع به آماده‌سازی کشور برای جنگ داشتند. کنگره نخستین پیشنویس زمان جنگ آمریکا را تأیید کرد که درست زمانی‌که روزولت کمپین جدیدی برای سومین دور ریاست جمهوری را شروع کرد, تأیید شد. روزولت کمک‌های نظامی و مالی به بریتانیای کبیر را افزایش داد و در نهایت کمک های مادی به متفقین  را از طریق قانون «وام و اجاره» ، که در مارس ۱۹۴۱ به تصویب رسیده بود، افزایش داد. سازمان‌های لابیگری در ایالات متحده شکل گرفت که بر دو حالت دخالت فعال در جنگ و یا علیه درگیر شدن در جنگ به بحث می‌نشستند. در اوت ۱۹۴۰، یک گروه از دانشجویان دانشگاه ییل،  کمیته‌ی آمریکا اول AFC را تشکیل دادند که در  آمریکایی‌ها را به هدف یک جنبش ضد جنگ به دور هم جمع می‌کرد. این سازمان با حدود ۸۰۰،۰۰۰ عضو و حداقل ۴۵۰ بخش محلی مردم را تشویق به مشارکت مدنی می‌کرد مثلا از آنها می‌خواست که در کمپین‌ها به مقامات منتخب، نامه بنویسند وتظاهرات‌ها و سخنرانی‌ها را در سراسر کشور حمایت کنند. در پاییز سال ۱۹۴۱، یکی از سخنران‌های اصلی این سازمان و از هوانوردان مشهور، چارلز لیندبرگ درایراد یک سخنرانی، یهودیان و کابینه‌ی روزولت را برای نزدیک کردن آمریکا به جنگ محکوم کرد. منتقدان مدعی بودند که اظهارات لیندبرگ، یهودستیزی، تعصب  و حتی تبلیغات نازی‌ها را تقویت می‌کند.

در مقابل، کمیته‌ی «دفاع آمریکا از طریق کمک به متفقین» (CDAAA)،  حدود ۷۵۰،۰۰۰ عضو و ۷۵۰ بخش محلی داشت. این سازمان، در تلاش برای جذب حمایت به منظور کمک به بریتانیای کبیر، به برگزاری تظاهرات و نمایش‌ها و آگهی‌های تمام صفحه در روزنامه‌ها و پخش کردن اطلاعیه می‌پرداخت. با وجود آنکه هر دو سازمان، در سال‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۴۱ بسیار فعال بودند، کمک دولت آمریکا به بریتانیا ( و به اتحاد جماهیر شوروی پس از حمله به روسیه در سال ۱۹۴۱) باعث شد که « کمیته‌ی آمریکا اول» به حالت تدافعی برود وبلافاصله پس از حمله‌ی ژاپن به پرل هاربر منحل شود.

پرل هاربر

ارتش پادشاهی ژاپن در ۷ دسامبر ۱۹۴۱، در یک حرکت غافلگیر کننده به ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده در پرل هاربر واقع در هاوایی، حمله کرد. یکروز بعد، ایالات متحده به ژاپن و نه آلمان، اعلام جنگ کرد. سه روز  پس از آن، در ۱۱ سپتامبر، آلمان به ایالات متحده اعلام جنگ کرد و رئیس جمهور روزولت پس از آن توانست، ورود به جنگ با آلمان و ژاپن را به عنوان حرکتی تدافعی علیه متحدین که جنگ با آمریکا را شروع کرده‌ بودند توجیه کند

اکثریت قریب به اتفاق آمریکایی‌ها به محض ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم،  برای شکست متحدین با هم متحد شدند. رئیس جمهور روزولت دو روز پس از حمله‌ی پرل‌ هاربر  به آمریکایی‌ها گفت:

«ما در حال حاضر در جنگیم. همه‌ی ما در آن تا به آخر دخیل هستیم. تک‌ تک مردان، زنان و کودکان در این مسئولیت خطیر تاریخی، با هم شریکیم.»