هنگامی که سیمون سه سالش بود، خانوادهاش به اشتراسبورگ نقل مکان کردند. پدرش در آنجا به دامپروری مشغول شد. سیمون و برادرش در گروه پیشاهنگان یهودی فعالیت میکردند. در ۱۹۴۰ او در پاریس، به عنوان معلم مشغول به کار شد. در مه ۱۹۴۰، آلمانیها به اروپای غربی حمله کردند. سیمون و خانوادهاش از فرانسه تحت اشغال آلمان فرار کردند و به سمت بخشهای جنوبی اشغال نشده رفتند. در آنجا سیمون در یک اردوگاه نگهداری از یهودیهای خارجی کار میکرد. او تلاش کرد تا مدارک جعلی درست کند تا جان افراد را نجات دهد. بعداً، سیمون با نام جعلی به انجمن حمایت از کودکان (او اس ای) پیوست تا کودکان یهودی را نجات دهد.
ما هنوز در اوایل ۱۹۴۲ بودیم و تبعیدها آغاز نشده بود. اما شایعاتی در مورد انتقال مردم به اردوگاههای کار اجباری یا اردوگاههای اسکان مجدد وجود داشت. ما هیچ ایدهای نداشتیم که...که آنها را به کجا میفرستند. اما او اس ای [انجمن حمایت از کودکان] از گفتههای برخی افراد مانند آندره سالومون و دکتر جوزف ویل پیشبینی کرده و به نجات کودکان و بیرون بردن آنها فکر کرده بود. من در چند فرصت متفاوت توانستم کودکان را بیرون ببرم یا نجات دهم. یک گروه خاص را به یاد میآورم که همیشه در ذهنم میمانند. ما یک گروه کوچک اما قابل توجه از کودکان دارای سندرم داون در اردوگاه داشتیم. خیلی کوچک، جوان...و یک مکان برای آنها در برگراک در دوردون وجود داشت و ما در ریوسالت بودیم و باید...باید تمام جنوب فرانسه را طی میکردیم. و من این کودکان را با قطار به برگراک بردم. پنج یا شش نفر بودند. این کودکان راه رفتن را در اردوگاه یاد گرفته بودند و قبل از آن قدم زدن بلد نبودند. زمانی که به ایستگاه رسیدیم، آنها نمیدانستند چگونه از پله بالا و پایین بروند چون هرگز چنین تجربهای نداشتند. به علاوه آنها...سندرم داون داشتند. اما این تنها گروهی است که همهی آنها را به یاد میآورم. مطمئن نیستم چرا، اما این مورد را به خوبی به یاد دارم.
We would like to thank Crown Family Philanthropies, Abe and Ida Cooper Foundation, the Claims Conference, EVZ, and BMF for supporting the ongoing work to create content and resources for the Holocaust Encyclopedia. View the list of donor acknowledgement.