در سال ۱۹۲۹، زمانیکه خدمت سربازی خیيم در ارتش لهستان رو به پايان بود، آلمانیها به لهستان حمله کردند. آلمانیها وی را دستگير و برای بيگاری به آلمان فرستادند. به عنوان يک زندانی جنگی يهودی، خیيم بعد از مدتی به لهستان فرستاده شد. سرانجام، او را به اردوگاه سابیبور فرستادند. ساير اعضای خانوادهی وی در آنجا کشته شدند. در شورش سال ۱۹۴۳ در سابیبور، خیيم نگهبانی را کشت. او با دوست دخترش، سلما، که بعد با وی ازدواج کرد، فرار کردند. يک کشاورز تا زمان آزادی در ژوئن سال ۱۹۴۴، آنها را پنهان کرد.
برجسته سازیدر سال ۱۹۲۹، زمانیکه خدمت سربازی خیيم در ارتش لهستان رو به پايان بود، آلمانیها به لهستان حمله کردند. آلمانیها وی را دستگير و برای بيگاری به آلمان فرستادند. به عنوان يک زندانی جنگی يهودی، خیيم بعد از مدتی به لهستان فرستاده شد. سرانجام، او را به اردوگاه سابیبور فرستادند. ساير اعضای خانوادهی وی در آنجا کشته شدند. در شورش سال ۱۹۴۳ در سابیبور، خیيم نگهبانی را کشت. او با دوست دخترش، سلما، که بعد با وی ازدواج کرد، فرار کردند. يک کشاورز تا زمان آزادی در ژوئن سال ۱۹۴۴، آنها را پنهان کرد.
برجسته سازیآلمانیها هنگام حمله به لهستان در سال ۱۹۳۹، خییم را که سرباز ارتش لهستان بود دستگیر کردند. آنها در ابتدا او را برای بیگاری به آلمان فرستادند. اما به عنوان اسیر جنگی یهودی به لهستان بازفرستاده شد. سرانجام او را به اردوگاه سوبیبور فرستادند. در آنجا اعضای خانوادهاش کشته شدند. در شورش سال ۱۹۴۳ در سوبیبور، خییم یکی از نگهبانان را به قتل رساند. او با دوست دخترش، سلما که بعدها با وی ازدواج کرد، موفق به فرار شدند. تا زمان آزادسازی در ژوئن ۱۹۴۴، یک کشاورز آنها را پنهان کرد.
برجسته سازیاستر در یک خانواده یهودی از طبقه متوسط در شهر خلم لهستان متولد شد. در دسامبر 1942، او از اردوگاه کار به مرکز کشتار سوبیبور در لهستان اشغالی تبعید شد. به محض ورود به سوبیبور، استر برای کار در انبار تفكیک انتخاب شد. او لباس ها و وسایل افراد کشته شده در اردوگاه را جدا و دسته بندی می کرد. در طول تابستان و پاییز 1943، استر همراه با گروهی دیگر از زندانیان اردوگاه سوبیبور، نقشه شورش و فرار را طراحی کردند. لئون فلدهندلر و الکساندر (ساشا) پچرسکی رهبران گروه بودند. شورش در 14 اکتبر 1943 به راه افتاد. نگهبانان آلمانی و اوکراینی به سوی زندانیان آتش گشودند. از آنجا که زندانیان به دروازه اصلی دسترسی نداشتند، مجبور شدند از میدان مین اطراف اردوگاه بگذرند و فرار کنند. حدود 300 نفر از آنان فرار کردند و بیش از 100 نفر مجدداً دستگیر و تیرباران شدند. استر از جمله کسانی بود که فرار کرد و جان سالم به در برد.
برجسته سازیتوماس در یک خانوادهی یهودی در ایزبکا متولد شد. پس از آغاز جنگ در سپتامبر ۱۹۳۹، آلمانیها یک گتو و یک شورای یهودی در ایزبکا برپا کردند. کار توماس در گاراژ او را در ابتدا از دستگیریها در گتو مصون داشت. در ۱۹۴۲ او تلاش کرد تا با مدارک جعلی به مجارستان فرار کند. او دستگیر شد اما موفق شد به ایزبکا برگردد. در آوریل ۱۹۴۳، او و خانوادهاش به کشتارگاه سوبیبور تبعید شدند. در قیامهای سوبیبور توماس فرار کرد. وی مخفی شد و به عنوان پیغام رسان برای نیروی مقاومت لهستان کار کرد.
برجسته سازیسلما درمیان چهار فرزند خانوادهای یهودی، جوانترین آنها بود. زمانی که ۷ ساله بود، او و خانوادهاش به شهرک زووله نقل مکان کردند. والدینش در آنجا یک هتل کوچک را اداره میکردند.آلمانیها پس از حمله به هلند در ۱۹۴۰، هتل را ضبط کردند. خانواده مجبور شدند در بخش فقیرنشین یهودی شهر زندگی کنند. سلما پنهان شد اما به او خیانت شد و به اردوگاه وستربروک فرستاده شد. در آوریل ۱۹۴۳، او به سوبیبور تبعید شد و در بخش مرتب کردن لباسها مشغول به کار شد. در آنجا زندانیها تلاش میکردند که غذا و وسایل ارزشمند را پنهان کنند و لباسها را خراب کنند تا آلمانیها نتوانند از آنها استفاده کنند. سلما همسر آیندهاش، خییم را که در حال برنامه ریزی یک شورش توسط زندانیها بود در آنجا ملاقات کرد. زمانی که شورش آغاز شد، آنها فرار کردند و با استفاده از پولهایی که در لباسها پیدا کرده بودند، یک سرپناه در طویلهای خریدند. آنها پس از جنگ، لهستان را به علت یهودستیزی شدید ترک کردند و اولین مهاجرت آنها در ۱۹۴۵ به هلند صورت گرفت، سپس در ۱۹۵۱ به اسرائیل و بالاخره در ۱۹۵۷ به ایالات متحده مهاجرت کردند.
برجسته سازیاستر در یک خانواده یهودی از طبقه متوسط در شهر خلم لهستان متولد شد. در دسامبر 1942، او از اردوگاه کار به مرکز کشتار سوبیبور در لهستان اشغالی تبعید شد. به محض ورود به سوبیبور، استر برای کار در انبار تفكیک انتخاب شد. او لباس ها و وسایل افراد کشته شده در اردوگاه را جدا و دسته بندی می کرد. در طول تابستان و پاییز 1943، استر همراه با گروهی دیگر از زندانیان اردوگاه سوبیبور، نقشه شورش و فرار را طراحی کردند. لئون فلدهندلر و الکساندر (ساشا) پچرسکی رهبران گروه بودند. شورش در 14 اکتبر 1943 به راه افتاد. نگهبانان آلمانی و اوکراینی به سوی زندانیان آتش گشودند. از آنجا که زندانیان به دروازه اصلی دسترسی نداشتند، مجبور شدند از میدان مین اطراف اردوگاه بگذرند و فرار کنند. حدود 300 نفر از آنان فرار کردند و بیش از 100 نفر مجدداً دستگیر و تیرباران شدند. استر از جمله کسانی بود که فرار کرد و جان سالم به در برد.
برجسته سازیجیکوب وقتی با ارنا شومر ملاقات کرد و با وی ازدواج کرد، در اسن آلمان زندگی می کرد. ارنا مثل او از خانوادهای یهودی و مذهبی میآمد. این زوج دارای دو فرزند به نام مکس و دورا بودند، مکس در سال ۱۹۲۳ و دورا در سال ۱۹۲۵ متولد شدند. جیکوب به عنوان فروشنده مشغول به کار بود و بعد از ظهرها نیز به آموزش خصوصی زبان عبری می پرداخت.
۱۹۳۳-۳۹: در سال ۱۹۳۳، وقتی هیتلر به قدرت رسید، جیکوب برای بررسی امکان انتقال خانوادهی خود به آمستردام به آنجا رفته بود. با این وجود، ارنا نمی خواست سه خواهر خود را که در اسن زندگی می کردند ترک کند و همچنین عقیده داشت که اگر در آلمان بمانند برای خانواده امن تر است. بعد از قتلعام سراسری در کشور، [کریستال ناخت، شب شیشه های شکسته] در نوامبر سال ۱۹۳۸، خانوادهی اونگر بالاخره به هلند نقل مکان کردند. در آنجا خانواده، به عنوان پناهندگان بی بضاعت، از هم جدا شدند و مکس و دورا تحت مراقبت سازمانهای یهودی قرار گرفتند.
۱۹۴۰-۴۴: آلمان در مه ۱۹۴۰ به هلند تاخت. به مدت سه سال ارنا و جیکوب در پناهگاه به سر بردند. در ۱۷ آوریل ۱۹۴۳، به اردوگاه موقت وستربورک در هلند منتقل شدند و هفت روز بعد به اردوگاه مرگ سابیبور در لهستان تبعید شدند.
جیکوب در سال ۱۹۴۳ در سابیبور توسط گاز کشته شد. او ۷۲ سال داشت.
برجسته سازیوالدین توماس یهودی بودند. پدرش، روبرت کولکا، تاجر و اهل اولوموک (Olomouc)، یکی از شهرهای موراویا (Moravia) و مادرش، السا اسکوتزکا، کلاه فروش و از اهالی برنو پایتخت موراویا بود. پدر و مادرش از تحصیلات خوبی برخوردار بودند و به دو زبان چک و آلمانی صحبت میکردند. آنها در۱۹۳۳ ازدواج و در زادگاه روبرت، اولوموک ساکن شدند.
۱۹۳۳-۳۹: توماس یک سال و یک روز، بعد از ازدواج پدر و مادرش متولد شد. هنگامی که او ۳ ساله بود، پدربزرگش از دنیا رفت و خانوادهی کولکا به برنو، زادگاه مادرش نقل مکان کردند. در ۱۵ مارس ۱۹۳۹، چند هفته قبل از پنجمین سالگرد تولد توماس، آلمانیها بوهمیا (Bohemia) و موراویا از جمله شهر برنو را اشغال کردند.
۱۹۴۰۴۲: در ۲ ژانویه ۱۹۴۰، آلمانیها توماس، والدین و مادربزرگش را از خانهشان بیرون کردند. پدر توماس به امید حفظ کار و کسب خانوادگی، تصمیم گرفت در برنو بماند. چون توماس یهودی بود به او اجازه ندادند به مدرسه برود. یک سال بعد، والدین توماس مجبور شدند مغازهی خود را فقط به قیمت ۲۰۰ کرون چکوسلواکی- یعنی کمتر از ۱۰ دلار- به یک آلمانی بفروشند. در ۳۱ مارس ۱۹۴۲، خانوادهی کولکا به محلهی یهودینشین ترزیناشتاد (Theresienstadt) در غرب چکوسلواکی تبعید شدند.
در ۹ مه ۱۹۴۲، توماس به اردوگاه مرگ سوبیبور (Sobibor) فرستاده و با گاز کشته شد. او ۷ساله بود.
برجسته سازیاِما یکی از دو فرزند متولد شده در یک خانوادهی یهودی مذهبی در شهر کوچک لومنیس در موراویا بود. مادرش در آنجا یک فروشگاه داشت. در ۱۹۰۱ اِما با ادوارد اسکوتسکی، یکی از مشتریان همیشگی فروشگاه مادرش ازدواج کرد. آنها در شهر برنو زندگی خود را شروع و صاحب سه فرزند شدند. ادوارد صاحب یک شرکت حمل و نقل بود.
۱۹۳۳-۳۹: تا ۱۹۳۳، سه فرزند اما بزرگ شده و مستقل شده بودند. چهار سال بعد، همسرش فوت کرد و اما نزد دختر بزرگش السا زندگی میکرد. السا و همسرش شرکت حمل و نقل خانوادگی اسکوتزکا را اداره می کردند. در مارس ۱۹۳۹ آلمان بوهمیا و موراویا را اشغال کرد و برنو تحت فرمان آلمان درآمد. آلمان ها فوراً محدودیت هایی برای جامعهی یهودی وضع کردند.
۱۹۴۰-۴۲: در ۲ ژانویه ۱۹۴۰، اما، دخترش السا، دامادش و نوه اش به دلیل یهودی بودن از خانه بیرون انداخته شدند. دو فرزند کوچکتر اما، در زمستان همان سال به فلسطین [منطقه یهودی نشین یشوو] مهاجرت کرده بودند. یک سال بعد، السا مجبور شد تجارت خانواده اش را با ۲۰۰ کرون چکسلواکی برابر با کمتر از ۱۰ دلار به یک آلمانی بفروشد. در ۳۱ مارس ۱۹۴۲، السا و خانوادهاش به گتوی ترزین اشتادTheresienstadt در بخش غربی چکسلواکی تبعید شدند.
در ۹ مه ۱۹۴۲، اما به کشتارگاه سوبیبور Sobibor تبعید شد و با گاز کشته شد. او ۶۵ سال داشت.
برجسته سازیاوا بریگیته فرزند کوچک یک خانواده یهودی-آلمانی بود که سه فرزند داشتند و در پایتخت بادن، ایالتی در امتداد رودخانه راین در جنوب غربی آلمان زندگی می کردند. دوستان و همکلاسی هایش او را بریگیته و خانواده اش او را "بریکس" صدا می کردند. بریگیته در خانواده ای غیرمذهبی بزرگ شد و به مدرسه دولتی می رفت. پدر او یکی از رهبران محلی حزب سوسیال دموکرات بود.
39-1933: نازی ها در سال 1933 به خانه خانواده ماروم آمدند و پدر اوا را دستگیر کردند، چرا که او یکی از فعالان ضد نازی بود. دو ماه بعد اوا ناگهان پدرش را دید که در کامیونی رو باز در خیابان های شهر "به نمایش" گذاشته شده و در مسیر اردوگاه کار اجباری در ملاء عام مورد تحقیر قرار گرفته است. پس از این اتفاق، اوا دیگر به مدرسه نرفت. بعد از کشته شدن پدر، او و مادرش در آوریل 1934 به فرانسه مهاجرت کردند.
43-1940: فرانسوی ها اوا را از اردوگاه موقت بیگانگان متخاصم آزاد کردند، اما پس از اینکه آلمانی ها فرانسه را در سال 1940 شکست دادند، اوضاع رو به وخامت گذاشت. در سال 1941، خواهر اوا برای خود، مادر و خواهرش بلیط کشتی بخار و ویزای آمریکا تهیه کرد، اما از آنجا که اوا نه ماهه باردار بود، مقامات کشتی از سوار شدن او جلوگیری کردند. اوا که پدر نوزادش او را ترک کرده و تنها گذاشته بود در مارسی وضع حمل کرد. اوا به دلیل آنکه از عهده تأمین مخارج پسرش بر نمی آمد، او را هنگامی که یک سال داشت به یک مؤسسه ویژه کودکان یهودی پناهنده در لیموژ سپرد.
بریگیته در ژانویه 1943 در یکی از دستگیری های جمعی در جنوب فرانسه بازداشت و به سوبیبور تبعید شد و در آنجا جان خود را از دست داد. اما پسرش نجات یافت و در سال 1945 به فلسطین برده شد.
برجسته سازیارنا دومین دختر از چهار دختر یک خانوادهی یهودی بود. والدین مذهبی او در سال ۱۹۰۵، زمانی که ارنا ۲۱ سال داشت به اسن Essen شهری در آلمان نقل مکان کردند. ارنا در اوایل دهه دوم زندگیاش ازدواج کرد اما این زوج فرزندی نداشتند و همسرش درگذشت. بعد از چند سال، ارنا با یک فروشنده به نام یاکوب اونگر ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نامهای مکس و دورا شد.
۱۹۳۳-۳۹: زمانی که هیتلر در سال ۱۹۳۳ صدراعظم آلمان شد، یاکوب برای بررسی شرایط زندگی در آمستردام به آنجا رفت. اما ارنا نمیتوانست از خواهرانش که به او خیلی نزدیک بودند جدا شود بنابراین یاکوب به اسن بازگشت. در نوامبر ۱۹۳۸، پس از کشتار سراسری در کشور، خانواده اونگر در نهایت به آمستردام فرار کردند و فرزندان آنها مانند برخی از یهودیان پناهندهی ریشه کن شده، تحت سرپرستی سازمانهای یهودی قرار گرفتند.
۱۹۴۰-۴۴: آلمانیها در ماه مه ۱۹۴۰ به هلند حمله کردند. بعد از اشغال کشور، ارنا و یاکوب مخفی شدند. اگرچه جزئیات این قضیه نامعلوم است اما آنها بعد از سه سال شناسایی و دستگیر شدند. در ۱۷ آوریل ۱۹۴۳، ارنا و یاکوب به اردوگاه انتقالی وستربورک در هلند فرستاده شدند. هفت روز بعد آنها به اردوگاه مرگ سوبیبور در لهستان فرستاده شدند.
ارنا در سوبیبور جان سپرد. وی ۵۹ سال داشت. تنها بازمانده از این خانواده دورا بود که در سال ۱۹۴۰ همراه با دیگر فرزندان پناهندگان یهودی به صورت قاچاقی به انگلستان برده شد.
برجسته سازیگرتل در یک خانوادهی بزرگ یهودی مذهبی در آمستردام متولد شد. او در سن ۲۰ سالگی با فردریک پولاک که حسابدار بود، ازدواج کرد. خانوادهی پولاک پسری به نام جاکوب و سه دختر به نام های جولیا، بتی و لیشه داشتند. آنها در یک بخش سادهی شهر در طبقهی دوم یک خانه، زندگی میکردند.
۱۹۳۳-۳۹: برای گرتل و همسرش ایجاد محیطی یهودی و مذهبی در خانه اهمیت زیادی داشت. آنها عاشق برگزاری مراسم روز شنبه و تعطیلات یهودی به همراه فرزندانشان بودند. گرتل در مقطع ابتدایی یک مدرسهی یهودی، تندنویسی و میلهدوزی آموزش میداد، و از تدریس به بچهها لذت میبرد.
۱۹۴۰-۴۳: پس از این که آلمانیها در سال ۱۹۴۰ کشور هلند را اشغال کردند، شرکت همسر گرتل اضافه بر ساعت معمول کار میکرد تا تمام یهودیان آمستردام را که طبق دستور آلمانیها باید ثبت نام میشدند، لیست کند. با وجود آنکه در سال ۱۹۴۲ تبعید یهودیان هلندی شروع شده بود، گرتل و همسرش به دلیل آنکه شرکت آنها درگیر بسیاری از کارهای رسمی آلمانیها بود، تا ژوئن سال ۱۹۴۳ تبعید نشدند. پس از گذراندن یک ماه در اردوگاه وستربورک هلند، به آنها خبر دادند که باید برای کار اجباری به لهستان بروند. آنها بهترین لباسهای خود را برای بردن در چمدان گذاشتند.
گرتل و همسرش فردریک در ۲۳ ژوئیه سال ۱۹۴۳ از وستربورک به اردوگاه مرگ سوبیبور تبعید شدند و دو روز بعد در آن جا کشته شدند.
برجسته سازیفردریک در یک خانوادهی مذهبی یهودی به دنیا آمد. پدر وی کاتب نسخههای خطی متون مقدس یهودی بود. فردریک در رشتهی حسابداری تحصیل کرد و یک حسابدار قسم خوردهی دولتی شد. وقتی پدرش مرد، او به سه خواهر، برادر نابینا و مادرش کمک می کرد. فردریک در دههی بیست سالگیش ازدواج کرد و خانوادهی خود را تشکیل داد.
۱۹۳۳-۳۹: برای فردریک و همسرش ایجاد محیط یهودی و مذهبی در خانه اهمیت زیادی داشت. آنها عاشق آن بودند که مراسم روز شنبه و تعطیلات یهودی را به همراه فرزندانشان جشن بگیرند. بعد از آنکه یاکوب پسر فردریک در سال ۱۹۳۷ امتحان مشاورهی مالیاتی را گذراند مشغول به کار در شرکت خسابداری پدرش شد. فردریک معمولا برای ارگانهای خیریه کار میکرد و هزینهی کمی از آنها میگرفت. به همین دلیل درآمد وی غیرعادی و کم بود.
۱۹۴۰-۴۳: پس از آنکه آلمان در سال ۱۹۴۰ کشور هلند را اشغال کرد، شرکت فردریک اضافه بر ساعات معمول کار میکرد تا تمام یهودیان آمستردام را که بر طبق دستور آلمانیها باید ثبت نام میکردند، نام نویسی کند. با این که در سال ۱۹۴۲ تبعید یهودیان هلندی شروع شده بود، فردریک و همسرش به دلیل آنکه آلمانیها از شرکت او برای چندین هدف رسمی استفاده میکردند، تا ژوئن سال ۱۹۴۳ تبعید نشدند. پس از گذراندن چهار هفته در اردوگاه وستربورک هلند، به خانواده پولاک خبر دادند که باید برای کار اجباری به لهستان بروند. آنها بهترین لباسهای خود را آماده کردند تا بروند.
فردریک و همسرش گریچه Grietje، در ۲۳ ژوئیه سال ۱۹۴۳ از وستربورک به اردوگاه مرگ سوبیبور تبعید شدند. دو روز بعد در آن جا کشته شدند.
برجسته سازی
We would like to thank Crown Family Philanthropies, Abe and Ida Cooper Foundation, the Claims Conference, EVZ, and BMF for supporting the ongoing work to create content and resources for the Holocaust Encyclopedia. View the list of donor acknowledgement.